- ما الذی ترید یا ابالحسن؟

+ارید الامام المحجوب عن العالم...

- ما هو محجوب عنکم...ولکن حجبه سوء اعمالکم...


...و ما همچنان دوره می کنیم شب را و روز را...

هنوز را.

روضه ی مکشوف بود..

از زیارت ناحیه مقدسه.

پاک شد.

آجرک الله یا بقیة الله..فی مصیبة جدک...

ببخشای برما...که داغ دلت را مرهم نیستیم...یا صاحب الزمان.



ديدن صورت ماه تو چه ديدن دارد
ناز تو حضرت عباس!کشيدن دارد

من فقط تشنه ي يک جرعه نگاهت هستم
ناز عباسي دلدار خريدن دارد

هر شب انگار به دل بال و پري مي بخشي
که بسوي تو چنين شوق پريدن دارد

يوسف ام بنين!ماه شب چاردهم!
وصف زيبايي ات انگشت بريدن دارد

عشق تو ريشه دوانده ست به اعماق دلم
قلب من با تو فقط حال تپيدن دارد

قسمتم نيست اگر يک سفر کرب و بلا
تو بگو:"نه" که همين نيز شنيدن دارد

مثل ديوانه ي عاشق که به معشوق رسد
کربلا...بين دو گنبد...چه دويدن دارد...

امیرالمومنین علیه السلام می فرماید:

لیس العلم فی السماء فینزل إلیکم و لا فی الارض لیصعد لکم بل هو مجبول فی قلوبکم ...

تخلقوا باخلاق الروحانیین حتی یظهرلکم.

علم در آسمان نیست تا به سوی شما فرود آید...و در زمین نیست تا برای شما بالا آید.

بلکه علم در دل هایتان سرشته و خمیر شده است...به اخلاق صاحبان روح متخلق شوید تا برایتان آشکار گردد.

در مصباح الشریعة وارد است که سوال کردند مقصود از علمی که فرموده اند آن را طلب نمایید اگرچه

در چین باشد کدام علم است؟

فرمودند مراد معرفت نفس است که در اوست معرفت رب.



پ.ن: حالا بیفت دنبال اپلای بری اونور آب  تحصیل علم!

آره آره..

این در و اون در بزن که مقاله بدی و پی اچ دی و پست داک بگیری.

تو درست می گی...



هو الحبیب

گفتی که ز خود گم‌شو تا راه به‌خود یابی

تفسیر نمی‌دانم این رمز و معما را


هر بار که من مُردم صد جان دگر بردم

احصا نتوان کردن اعجاز مسیحا را

اصلاً نمی‌دانم می‌شود چنان لحظاتی را به وصف آورد...؟

و اگر بشود،

اصلاً مجازم من؟ که به وصف آورمشان؟

شاید چون هنوز...آن طور که می‌خواهم...احاطه نشده ام توسط حس هایی که باید بی پروا محاط شد بهشان.

حالا ..من آن من ام ..که شاید هیچ وقت تصورش را هم نمی‌کردم باشم.

حالا من به همین جا هم راضی ام... حتی اگر همه چیز همین جا بماند برای همیشه. و خاتمه یابد.

شکرت پروردگارا..



دوش!

ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد

که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد


پ.ن:

آ..................ه

آن گاه!

حس و کلماتی که هرگز فراموشم نخواهد شد...

غافلگیر شدن خوب است.


من از زندگی  هیچ مطالبه ای ندارم دیگر...! اگر همه چیز همین طور که الان هست بماند..

اردیبهشت باشد...هوای بهشت باشد، ... بلبل ها هنگامه به پا کرده باشند آن بیرون...

هوا این همه لطیف باشد..نه ذره ای سرد..نه ذره ای گرم...

نسیم بیاید از پنجره توو ...و فقط عطر گل های بنفش درخت روبرویی را با خود بیاورد.

عطر گل همین طور در هوا معلق باشد...

حال من خوب باشد.

حتی اگر مامان بابا دو روز باشد که زنگ نزده باشند ..

حتی اگر هفته ی دیگر ارائه و امتحان داشته باشم...

من راضی ام به هر ناخوشایندی، وقتی هوا اردیبهشتی ست.

حتی وقتی کسی که باید باشد نباشد...!


اعتراض وارد نیست.


Let's get to the point...!

حواشی را رها کن!

اصل همین است که باورت اگر این باشد که کسی باید باشد، نبودنش جور ناجوری توی چشم می‌پرد.

اگر نبودن برایت اصل باشد، بودن را برنمی‌تابی.

برتابیدن...یا برنتابیدن...

مسئله کدام است؟

زن اگر زن باشد،

اگر همان معدن محبت و آرامش و شرم و لطافت باشد ،

قله ی بلندی است...که نیاز به "فتح شدن" دارد.