اي زبان علي در كام

اي رسالت حسين بر دوش

اي كه از كربلا مي آيي

 و پيام شهيدان را در ميان هياهوي هميشگي قداره بندان و جلادان همچنان بگوش تاريخ مي رساني

زينب!با ما سخن بگو...مگو كه بر شما چه گذشت
مگو كه در آن صحراي سرخ چه ديدي

مگو كه جنايت تا به كجا رسيد

مگو كه خداوند‏‏ ‏، آن روز عزيزترين و پرشكوه ترين ارزش ها و عظمت هايي را كه آفريده است يكجا،بر ساحل فرات 

و بر روي ريگزارها ي تفتيده ي بيابان تف ،چگونه به نمايش آورد

و بر فرشتگانش عرضه كرد

تا بدانند كه چرا ميبايد بر آدم سجده مي كردند
آري زينب!

مگو كه در آنجا بر شما چه رفت

مگو كه دشمنانتان چه كردند، دوستانتان چه كردند

آري اي پيامبر انقلاب حسين!

ما ميدانيم...ما همه را شنيده ايم ...تو پيام كربلا را به درستي گزارده اي

اما بگو ما چه كنيم؟؟؟
لحظه اي بنگر كه ما چه ميكشيم

دمي به ما گوش كن تا مصائب خويش بازگوييم
 
اين تو هستي كه بايد بر ما بگريي
 

و اما تو اي حسين...!
با تو چه بگويم؟

شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هائل

و تو اي چراغ راه

اي كشتي رهايي

اي كه مرگ سرخ را برگزيدي تا عاشقانت را از مرگ سياه برهاني

تا با هر قطره خونت

ملتي را حيات بخشي

و تاريخي را به تپش آوري

و كالبد مرده و فسرده عصري را گرم كني

و بدان جوشش و خروش زندگي و عشق و اميد دهي

ايمان ما..
ملت ما....
تاريخ فرداي ما....
كالبد زمان ما....
به تو 
و خون تو
 محتاج است  

از  حسين وارث آدم