بامداد های من سرد آغاز می شوند
و سرد پایان می گیرند
می روم و می آیم
می گذرم
می نشینم گاهی
و بر می خیزم حتی.
نمی دانم تا کی...
و سرد پایان می گیرند
می روم و می آیم
می گذرم
می نشینم گاهی
و بر می خیزم حتی.
نمی دانم تا کی...
اما می رسد روزی که این بامدادها گرم آغاز شوند و آتشین پایان گیرند.
+ نوشته شده در شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۹ ساعت توسط شبگرد
|