مگه می شه دل به تو داد و بی خیال کربلا شد؟
باز امشب از تب تو شها! تاب می خورم...
باز از فرات خشک لبت آب می خورم...
باز از نسیم کرب و بلا مست می شوم..
می سوزم و سیاهی یک دست می شوم.
.
.
.
ای خدا.
+ نوشته شده در یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۱ ساعت توسط شبگرد
|