در بی اطلاعی انسان از مدت عمر کوتاهش تأمل کن که اگر آن را می دانست و می فهمید عمرش کوتاه

است، از زندگی لذت نمی برد و هماره در انتظار مرگ بود.

انسان درین حالت به کسی می ماند که دارایی اش نابود شده یا در آستانه ی نابودی ست و او در خود

بی چارگی و ترس فقیر شدن را احساس می کند. افزون براین ، کسی که مالش نابود شده امید دارد که

مالی دیگر جایگزین آن شود؛ اما کسی که به فنای عمر خود یقین دارد ، ناامیدی در او ریشه می دواند و

جای کَن نمی شود.

حال اگر عمر انسان طولانی باشد و او این مطلب را بداند، مطمئن می شود که در دنیا ماندگار است؛

در نتیجه غرق لذات و گناهان می شود. نخست خواسته ها و شهوات زودگذر را تامین می کندو سپس

در واپسین روزهای عمر به سوی خدا باز می گردد، که البته خداوند از بندگانش نمی پسندد.

آیا نمی بینی اگر بنده ای داشته باشی و کار او بدین صورت باشد که یک سال پیوسته تو را به خشم آورد،

 و آن گاه بخواهد در یک روز یا یک ماه تو را خرسند و راضی کند ،این گونه عمل را از او نمی پذیری و او را 

بنده ی شایسته ای نمی یابی؟

...

پس به ترین چیز برای انسان آن است که مدت عمر خویش نداند و در طول حیاتش پیوسته به انتظار مرگ

باشد تا گناهان را ترک نماید و کارهای شایسته انجام دهد.

 

توحید مفضّل ، اسرار آفرینش انسان