ازان فضای ملتهب بالا کشید و فاتحانه فریاد سرداد: یـــــــــــــافتــــم!
و ارتباط این یافته به آن فضای فکری مثل ارتباط سماق و متکا بود.
بعضی وقت ها آدم مدت ها به یک چیزی فکر می کند ولی نتیجه ی خاصی نمی گیرد و کلاً ولش می کند.
اما در شرایطی کاملاً بی ربط که موضوع دیگری مورد سؤال است،یک هو یک چیزی در رابطه با
آن جریان بی نتیجه ی سابق حاصل می شود!
شاید به این دلیل که وقتی مخ آدمی بیش از حد به کار می افتد و هزاران فرض و داده از قسمت های
مختلف با هم ترکیب می شوند تا آن نتیجه ی "هم اکنون مورد سؤال" را حاصل کنند، بصورت تصادفی
اطلاعات لازم برای نتیجه گیری در مورد "آن جریان بی نتیجه ی سابق"، ازبایگانی در می آیند و در مسیر
به هم می خورند و خود را با هم بازمی یابند و آن نیاز بی جواب مانده ی قبلی، فرصت طلبانه یک هو پیدایش
می شود و راهِ این کاروان ِ نتیجه را می زند!و این ها همه ناخود آگاه!
این که قضیه ی "هم اکنون مورد سؤال" به نتیجه می رسد یا نه الان موضوعیت ندارد.
همه این ها را بـافتم که بگویم یک تفاوت اساسی در سیستم آموزشی دانشگاه (در رابطه با
رشته ی خودم) در ایران و اینجا این است که،در ایران هرآنچه تئوری و نظریه ی اساسی که
رشته ی موردنظر تا به حال به خودش دیده، تدریس و همان ها هم از دانش جو خواسته می شود.
این جا، شاید اسم و عنوان واحد درسی همان باشد، اما در هرواحد راه و رسم ِ ایده پردازی در همان
واحد را یادت می دهند و به نظریه های قبلی تلویحاً و به فراخور کاربردشان در موضوعات روز و موردبحث
می پردازند.
شاهدش این که الان اگر ازم بپرسند نظریه ی راجرز یا کلی چه بود فقط می توانم یکی دو جمله
درمورد هریک بگویم!!!یعنی هــــیـــچی!