گیریم که کسی چیز ناچیزش را در مقابل هیچ فدای ملتش کرد_به خیال خویش _ .

رفت در خاک غریبه ، اما هنجار خودی را شکست. به سادگی آب ، خودش را به باد داد؛

ارزشمندترین نعمتش را ،گوهر زنانگی اش را،که بهایی برایش متصور نیست به هیچ فروخت؛

از آبروی ایران و ایرانی چیزی کم نمی شود با پوز و شوی یک ایرانی برهنه،

اما راهی که او پیمود و می پیماید، سرازیری ای به قعر بی کران است. وگرنه از کسی چیزی کم نمی شود!

 خداوند عزیزترین هایش را به دردناکترین وجه در تاریخ قربانی کرد تا بشریت هرگز از یاد نبرد که مسئولیتی

دشوار همه روز  و همه جا بر دوشش سنگینی می کند...

و مکتب ما ، مکتب «به من ربطی ندارد» نیست.

پ.ن:انسجامی که در متن نیست ،علتش این است که به تفصیل نوشتن درین باره از من بر نمی آید.

پ.ن1:وقتی کسی را از وطنش راندند، این شاید سهل ترین رخداد باشد.

پ.ن2: زن، گاهاً فهمش قفل می کند،عمداً ته دره را هدف می گیرد.

مرد اما در همه حال چه از منظر مثبت چه منفی ترمز است.

من فعلاً در حیرتم از  مردی که ذات نرینه اش هم به نجات ناموسش نشتافت و دودستی هلش داد ته دره.

پ.ن3:یادم نیست کی کِی کجا تعریف می کرد از ماجرایی در سوئد، که در استخری قانون را برای

مردان تغییر دادند که مثلاً  در فلان قسمت استخر،فلان تکه را نپوشانید به یک علتی که یادم نیست.

فردایش زنان فریاد دادخواهی سردادند که ما هم حقوق برابر می خواهیم!

جوابشان دادند که ما برای احترام به خودتان بود که نخواستیم قانون زنان را تغییر دهیم؛وگرنه شما

همه جا برهنه در صحنه حاضر شوید.کدام مردی  شکایت می کند؟

حماقت زن ها را گاهی باید این گونه به رخشان کشید.